غرور و دلتنگی
. این روز ها حالم عجیب خرابه میدونی !؟ « دلم برات تنگ شده » کسی از حال خرابم خبر نداره میدونی ک ... کمی مغرورم ... دردام رو از همه پنهان میکنم ... هر روز صبح با لبخند بیدار میشم هر شب با اشک های محبوس تو چشمام میخوابم ... اشک هام اجازه ی چکیدن ندارد ... گلویم اجازه ی هق هق رو نداره ... میدونی ک کمی مغرورم ... فقط کمی دیر ب سراغم اومد ... غرورم را میگم... از تو ترسید ... ب من پناه آورد ... بعد از تو اجازه ی همه چیز دست خودمه ... اشک هام... لبخند هام ... حرف هام ... همه چیزم بجز ... بجز دلم ... لعنتی تنگت میشه ... واسه تو میتپه ... تو رو میخواد... اما خیلی وقته ک رهاش کردم... بی صاحب نیست ... اجازه اش رو دست غرورم دادم ... دلم میخواد ب سمت من بیاد... میدونی ک !؟ من از او مهربونترم... غرورم را میگم ... بین خودمون بمونه ... غرورم نفهمه... « دلم برات تنگ شده » ... از حال این روزام هیچکس خبر نداره... این روز ا عجیب حالم خرابه..... . . . . کاش اخر داشت روزای تنهاییم...
ادامه مطلب